گاهی اوقات فکر میکنم اگر به من بگویند غیر از حافظ، فقط حق داری اشعار یک شاعر دیگر را بخوانی و گوش دهی، به احتمال زیاد مولوی را انتخاب خواهم کرد.
این معلم بلندمرتبه که مثنویاش را «اصولُ اصولِ اصولِ الدین فی کشف الاسرار الوصول و الیقین» میخواند و حقیقتاً در بسیاری از اشعارش مفاهیم بلندی را به سادهترین الفاظ به ما میآموزد.
گاهی اوقات فکر میکنم همان طور که اشعار مولوی اشعار خاصیست، خواندنش هم باید خاص باشد! مانند «زندان» یا «متصل» محسن چاوشی، یا بسیاری از شاهکارهای شهرام ناظری.
چند روز پیش یکی از آلبومهای قدیمی شهرام ناظری را گوش میدادم، که به آهنگ «من چه دانم» رسیدم. فکر کنم بیشتر از این هر چیزی برای این اثر بنویسم اضافی باشد.
اگر اهل موسیقی سنتی هستید، لذت ببرید از این قطعه :)
مرا گویی که رایی من چه دانم / چنین مجنون چرایی من چه دانم
مرا گویی بدین زاری که هستی / به عشقم چون برآیی من چه دانم
منم در موج دریاهای عشقت / مرا گویی کجایی من چه دانم
مرا گویی به قربانگاه جانها / نمیترسی که آیی من چه دانم
مرا گویی اگر کشته خدایی / چه داری از خدایی من چه دانم
مرا گویی چه می جویی دگر تو / ورای روشنایی من چه دانم
مرا گویی تو را با این قفس چیست / اگر مرغ هوایی من چه دانم
مرا راه صوابی بود گم شد / ار آن ترک ختایی من چه دانم
بلا را از خوشی نشناسم ایرا / به غایت خوش بلایی من چه دانم
شبی بربود ناگه شمس تبریز / ز من یکتا دو تایی من چه دانم
- ۰ نظر
- ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۱۸